باید اقرار کنم یکی از کسانی که از ابتدا دل مرا روبود دکتر علی شریعتی بود.
عشق اول کی زدل زایل شود
او بود که دل خیلی از جوانان ۵۷ را روبود.دانشجویان روشنفکران و...
در سال ۵۷ این شعاری بود که دانشجویان می دادن.
الا الا چه همتی
دکتر علی شریعتی
جان به کفش نهاده بود
آغاز بیداری
ضد استعماری
کجا بودیم و به کجا رسیدیم
او بود که می گفت تمام بدبختی های ما از دو چیز است
خواستن ها و داشتن ها
او بود که می گفت: ای جوان تو می دانی و همه می دانند که زندگی از تحمیل لبخندی بر لبان من عاجز است
یادش گرامی باد
او کسی بود که به تنهایی در مقابل اسلامگراهای آن زمان
روشنفکران غرب زده و خیلی از دوستان که نفهمیدن او چه می گفت ایستاد و سخن خود را گفت و به گفته های خود ایمان داشت.
و اکنون هم هیچ کس او را خودی نمی داند
مجاهدین به خاطر مخالفت او با عملیات مسلحانه ترد کردنند
روحانیون به خاطر انتقاد شدید او به روحانیت کافر دانستند
روشنفکران غرب زده او را یک اسلام گرای محض می دانستند
و تنها جوانا ن بودند که با روح پاک او آمیختن با او زندگی کردند و مبارزه ای را شروع کردنند که پایانی ندارد
او بود که تنها سلاحش یک خودکار بیک بود
و چه راحت دوستانش او را فراموش کردند
باز هم می گویم در علاقه خود به دکتر شریعتی هیچ ابایی ندارم او را چون جان دوست دارم .
و اولین کتابم را هم به او هدیه کردم .
شاد باش ای عشق خوش سودای ما