ماهوت

توی کردستان عراق بودیم .خیلی زیبا است مثل جنگل های شمال ایران آنقدر زیبا که چشم های من  کمتر چنین منظره ای را دیده بود آخه من خیال می کردم که عراق یک کشور کویری است اما اینجا بهشت روی زمین بود.
۳۳ نفر بودیم حدود ۱۰ کیلو متر راه به سمت یکی از قله های که در دست بچه های ما بود را پیاده رفتیم همان کیلومتر اول من کم آوردم.
شاید بگید چرا؟
یک آر پی جی؛ سه گلوله آر پی جی؛ یک کلاش ؛یک سینه خشاب؛وسایل شیم میم ر
۶ تانارنجک؛ وسایل کمک های اولیه؛و لباس نظامی به همراه کلاه فلزی و یک پتو ؛ خلاصه ۱۰۰
گرم بار هم در کوه پیمایی به اندازه ۱۰ کیلو بار سنگینی دارد.
به هر زحمتی بود برابی اینکه کم نیارم به رو خودم نمی آوردم واز مناظر راه لذت می بردم .
مقر اصلی ما بولحسن بود هوا سرد؛ و خودمان هم نمی دانستیم برای چی ما را برای چی به
اینچا آوردن.البته سرد که چه بگویم یخچال ؛ من یادم میاد در یک هفته ای که در بولحسن بودیم یک بار  هم نماز صبح نخوندم تازه از ساعت یک بامداد به من خوش می گذشت چون بچه های که نماز شب می خوندن بیدار می شدن و می دونستن که من نماز شب نمی خونم پتو های خودشون را روی من می انداختن چون من سرمایی بودم. یک شب هم که داشتم خفه می شدم و متوجه شدم ۱۱ پتو روی من است .
شاید بچه ها برای شوخی این کار را می کردن. و کسی که می خواست نماز صبح هم بخونه باید اور کت خودش را در می اورد خوب من نماز بدون وضو هم می خوندم و به خدا می گفتم الله وکیلی قبول کن.
نظرات 6 + ارسال نظر
امید عرب شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 10:43 ب.ظ http://www.tur2.com

سلام دوست من در حال وبگردی بودم که با وبلاگ شما آشنا شدم . تبریک میگم وبلاگ جالبی دارید. برای شما آرزوی موفقیت میکنم.

خاکستر سه‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 12:52 ق.ظ http://khakestar.blogsky.com

سلام

[ بدون نام ] سه‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 10:42 ب.ظ

ایران امروز یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 01:47 ق.ظ http://30yasat.blogsky.com

سلام

دانیال آن نماز بدون وضو را الله وکیلی خود خدا قبول دارد. حالا من خودم همیشه می گویم خدا وکیلی! موفق باشی اما همنجا تا یادم نرفته بگویم جان من هر وقت زمانی گیر آوردی بنویس. مثل همین الان. ما تا می اییم با نوشته های یکی انس بگیریم طرف ول می کند و می رود شاید از ۴ ماه قبل تا حالا ۱۰ و یا تعداد بشتری از بچه ها همینطوری شدند.


یاز هم موفق و خوش باشی

مسیح دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 12:07 ق.ظ http://aaddee.blogsky.com

سلام عزیز دل مسیح

ممنونم که سر زدی

تو همین که بیای و یه یادگاری کوچولو بذاری که حاکی از سلامتیت باشه از سر مسیحم زیادیه

وگرنه اون حرفای عادی که چه کوتاه باشن چه طولانی ارزش خوندنو ندارن

... راستی اگه گاهی یه پینگ هم بکنی خیلی خوبه ...

بازم ممنونم

سربلند بمونی و ایرونی

پریدخت چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 10:24 ب.ظ http://pary.blogsky.com

سلام دانیال جان

خیلی جالبه که خاطرات جنگ رو که با تمام وجود حسشون کردی می نویسی .
واسه من شیرین و خوندنی هستن .
بازم میام اینجا واسه خوندن خاطراتت .

شاد و پیروز باشی .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد