. مثنوی ما دکان وحدت تست غیر وحدت هر چه بینی آن بت است
شاید مثنوی را بتوان جزوه نوادر کتب عادی دنیا فرض کرد که عالمگیر شده است.
آنجا که می گوید : خر نبیند هیچ خواب هندوستان واقعا هم خر خواب هندوستان را نمی بیند چون خر متعلق به آنجا نیست این فیل است که خواب هنوستان را می بیند و زمانی که فیل ما یاد هندوستان کرد باید از او دور شد او را به حال خودش گذاشت. مدتی است فیلم یاد هندوستان کرده است و زمان و مکان را از دست داده ام. همه هم از من خسته شده اند و مرا پذیرا نیستند. رک بگویم؟! به اینجا رسیدم که گار گردان عالم ما را بازی داده است.و چه باز یهائی هر لحظه یک بازی نمی دانم از کجا آ مده ام و به کجا می روم تازه نقش خودم را هم نمی دانم شاید من باید نقش مرده شور این فیلم را بازی کنم یا نقش مرده هوش سرشاری ندارم که خودم هم بدانم نقشم چیست ؟ او هم که سرش شلوغ است به من هم نمی گوید مرتب منو به اینجا و آنجا پاس می دهد. .
نمی دانم چی شد که خبر دادن برادرم توسط پسر صاحب خونه لو رفت و ائنها تعهد دادن که با لو دادن برادرم به اونها دیگه کاری نداشته باشن. برادر م را از مشهد به تهران آوردن. بعد از مدتی هم یک راست رفت اوین باز کار پدرم شروع شد از اینجا به اونحا رفتن تا پیداش کرد خوب کسانی هم از دوستان سپاهی که رفیق پدرم بودن به ما کمک کردند. در محل هم شایع شد که برادرم را می خواهند اعدام کنند. این برای مادرم و مادر بزرگم خبر بدی بود دوباره خدمت حاج آقا رفتیم پدرت خوب تو که پسرم را می شناسی او آز ایات الی پاک تر است فقط عضو مجاهدین است . تنها کاری که کردیم فقط این بود که برادرم را اعدام نمی کنند. و باید در زندان باشد خوب تا حدودی هم خیالمان راحت شد. ولی باز هم زخم زبان های دائی ها و فامیل ها تمامی نداشت.منافق خونه تیمی آدم کش و... خلاصه خیلی از بچه های مجاهد لو رفتن و خیلی را هم اعدام کردن نذاشتن اونها در قبرستان بهشت زهرا دفن کنند حتی چند نفر از خانواده های مجاهد نعش بچه هایشان را در حیاط خانه دفن کردن یادم نمی ره زمانی که می خواست حاج آقا ... را سواک دستگیر کنه یکی از بچه های مجاهد رفت زیر ماشین که حاج آقا را نبرن. ولی همان حاج آقا دستور قتل اونها را صادر کرد . از این طرف هم مجاهدین شروع کردن به ترور خون در مقابل خون این وسط فقط خانواده ها بودن که باید منتظر می موندن که آینده چی می شه؟ . تا روزی که گفتن می تونیم باییم اوین ملاقات برادرم
نمی دونم ... ولی شاید بهتر باشه هر کدوم از ما اون نقشی رو که خودمون بیشتر می پسندیم و حس می کنیم با روحیمون سازگارتره و از هعده ی اون برمیاییم بازی کنیم ...
و نتیجه رو واگذار کنیم به نظر بیننده ها ...
این طوری حد اقل می تونیم بگیم از اختیاری که داشتیم استفاده کردیم ...
موفقیت یا شکستشم ...
ولی اینو بدون که « همه » از تو خسته نشدن .
من خودم یکیشونو می شناسم که هنوز بهت علاقه داره ...
سلام عمو دانی خوبی من همیشه میام بهت سر میزنم موفق باشی امیدوارم به آواز دلخواهت در هستی برسی اونو بشنوی و برای ما بگی «در قعر هاویه در تاریکترین مکانها و تاریکترین زمانها نور فرا میرسد» بدرود
پس رفت زیر ماشین که حاج آقا رو نبرن و بعد اون حاج اقا... ............. مثله فیلم سینمایی می مونه تاریخ انقلاب ما!!! عجیب و غیر قابل باور... خون و خون و خون.... زمین با این همه خون چه می کنه؟؟ می بلعه و مست می کنه؟!؟(بخشی از شعری از ژاک پره ور) ...................... در مورد اون نوشته ی بالا : شاید هم هیچ نقشی نداشته باشیم اصلن... یعنی نقش و نقش آفرین همه خودمونیم و بس!!!
سلام دانیال مرتب سر میزنم امامیبینم تازه نکرده ای منتظریم.میگم پسر دست ما را هم بگیر ببر در خونه آقا معلم خوبی که داری به دکان فقرش شاید که ما نیز به خود آییم . شاید ذر ه ای از آن شوریدگی و مستی و سرزندگی نیز نصیب ما شد .و کرشمه ای هم به دامانمان تا بچرخیم و بچرخیم تا شاید آرام گیریم و شاید اصلا فیل ما رابرد به هندوستان خودش تا خاطر آسود ه داریم. ولی گاه شاید کاری نتوا ن نکرد و باید تحمل کنیم دلتنگیهایی که گاه به گاه برای همه میاد و میره شاید یک یاد آوری و تذکار کی بودن و به کجا شدن -خوش باشی رفیق من- منتظر ادامه خاطراتت هستیم
من مطالب شما را دنبال می کنم ادامه بده دوست عزیز
سلام دوست عزیزم
نمی دونم ... ولی شاید بهتر باشه هر کدوم از ما اون نقشی رو که خودمون بیشتر می پسندیم و حس می کنیم با روحیمون سازگارتره و از هعده ی اون برمیاییم بازی کنیم ...
و نتیجه رو واگذار کنیم به نظر بیننده ها ...
این طوری حد اقل می تونیم بگیم از اختیاری که داشتیم استفاده کردیم ...
موفقیت یا شکستشم ...
ولی اینو بدون که « همه » از تو خسته نشدن .
من خودم یکیشونو می شناسم که هنوز بهت علاقه داره ...
سربلند بمونی .
من اومدم....موفق باشی دانیال جون
سلام دوست من
با نظرت موافقم .
شاید به این خاطره که تو دنیای مجازی هیچ پیشداوری که ناشی از ظواهر باشه نسبت به هم نداریم و مستقیم با افکار هم روبه رو می شیم ...
کاش می شد تو عالم واقعی هم این گونه باشیم ...
ولی موانع زیادی هست ...
به امید اون روز تمرین می کنیم .
سربلند باشی .
سلام دوست قدیمی ...
من هنوز خواننده نوشته هاتم ... مثل همیشه آدم و جذب میکنه ...
برای تمامی زندانیان دربند آزاده آرزوی سلامتی و سرافرازی می کنم.راستی برای شما در وبلاگم لینک گذاشتم.
مثل همیشه بدنبال متن هات می آیم
راستی حوصله ات شد لینک گاله ی ما رو اصلاح کن.
منظورت از ؟ چی بود.
سلام عمو دانی
خوبی من همیشه میام بهت سر میزنم
موفق باشی
امیدوارم به آواز دلخواهت در هستی برسی اونو بشنوی و برای ما بگی
«در قعر هاویه در تاریکترین مکانها و تاریکترین زمانها نور فرا میرسد»
بدرود
مثل همیشه موفق. سلام امیدوارم خسته نباشی . بدرود
سلام و امان از دست خونریزیها ....
سلام ... به ما که حتی جسدش هم ندادند ...
خیلی منتظر بودم تا ادامه بدی.ممنون. منتظر بعدیها هستیم.
قابلی نداشت .از آشنایی با سیاسی نویس ها در دنیایی که کسی به فکر سیاست نیست و همه سیاست رده اند لذت می برم. امید دارم سرزدن هایتان قطع نشود.
ممنون از توجهت
یاد آن روزها به خیر.
گذشت فرصت و من خطی نخواندم...
با درود بر دانیال عزیز
امیدوارم تک تک ما از عهده اون نقشی که بهمون واگذار شده بر آییم
زیبا و جذاب می نویسی
پایدار باشی
سلام
عمو دانی، منتظریم هر روز بهت سر میزنم
کجایی دلم برات تنگیده!!
اینارو که میخونم هی زخمهام تازه میشه.
یک داستان تلخ رو مرور میکنی.
حالا کجایی چرا آپدیت نمیشی؟
رضا.
سلام. میفهمم چی میگی.چون توی خانوادمون همتای داداشتو داشتیم.پیش من بیا و لینکتو ببین.پاینده باشی
سایتون سنگین شده ... !!!
پس رفت زیر ماشین که حاج آقا رو نبرن و بعد اون حاج اقا...
.............
مثله فیلم سینمایی می مونه تاریخ انقلاب ما!!! عجیب و غیر قابل باور...
خون و خون و خون.... زمین با این همه خون چه می کنه؟؟ می بلعه و مست می کنه؟!؟(بخشی از شعری از ژاک پره ور)
......................
در مورد اون نوشته ی بالا : شاید هم هیچ نقشی نداشته باشیم اصلن... یعنی نقش و نقش آفرین همه خودمونیم و بس!!!
سلام دانیال مرتب سر میزنم امامیبینم تازه نکرده ای منتظریم.میگم پسر دست ما را هم بگیر ببر در خونه آقا معلم خوبی که داری به دکان فقرش شاید که ما نیز به خود آییم . شاید ذر ه ای از آن شوریدگی و مستی و سرزندگی نیز نصیب ما شد .و کرشمه ای هم به دامانمان تا بچرخیم و بچرخیم تا شاید آرام گیریم و شاید اصلا فیل ما رابرد به هندوستان خودش تا خاطر آسود ه داریم. ولی گاه شاید کاری نتوا ن نکرد و باید تحمل کنیم دلتنگیهایی که گاه به گاه برای همه میاد و میره شاید یک یاد آوری و تذکار کی بودن و به کجا شدن -خوش باشی رفیق من- منتظر ادامه خاطراتت هستیم
دوست عزیز
وبلاگ دنیای سخت افزار کار خود را شروع کرد
www.pcworld.blogsky.com
منتظر شماهستیم