یک خاطره شرین از ماه رمضان دارم من کلاس پنجم بودم {زمان شاه بود} که روزه گرفتن را شروع کردم .خوب روزه گرفتن برای من خیلی مشکل بود برای همین گاهی وقت ها به شکمم یک سنگ با چادر مادرم می بستم و تا اذان مغرب صبر می کردم. یک روز تشنگی خیلی به من فشار آورد رفتم سر شیرآاب به بهانه آب زدن به دهان یک شکم سیر آب خوردم اینقدر آب خوردم که نگو . شکم درد خوبی هم گرفتم . ولی غذا نخوردم و تا اذان مغرب صبر کردم الان برای همین نمی زارم پسرم با اینکه اصرار میکنه روزه بگیره .البته دخترم هم ۹ سالش بشه باز هم...
با سلام و تشکر از پیام محبت آمیزت .....الهی زیبایی های عالمت را- اگر چه عیانند- به درخشش برهانت، بیشتر بر من بنمای تا رشته مودت تو چنان ریشه در کاشانه جانم بدواند که این عهد هیچگاه نگسلد تا تو خشنود باشی و ما رستگار.
سلام ....من هم حدس می زنم دستگاههای کپی تو رواج این نامه ها تاثیر داشتن ..... واقعا برای دخترای ۹ ساله روزه گرفتن سخته؟ خیلی از دخترا تو این سن روزه می گیرن من فکر می کنم اگه بنیه بدنی خوبی داشته باشن براشون سخت نباشه. وبلاگت را اوایل می خوندم که در مورد قبل از انقلاب می نوشتی حالا که دوباره پیداش کردم لینک میدم تا دوباره از خوندنش فیض ببرم
یکی از به یاد ماندنی ترین خاطرات من هم روزه خوری در اوان نوجوانی و آن هم زمانی که دقایقی تا افطار نمونده بود است! نمی دونم چرا هیچ وقت فراموشش نمی کنم؟ ولی الان واقعاا از ته دل روزه می گیرم.
من هم یه خاطره دارم اما الان نمیگم چوم وقت نیست اما همین رو بگم که خونه تکونی بود و ماه رمضون و اون روز روز اول روزه گرفتن من بود ... به هر حال بذار یه بار هم که شده امتحان کنن منتها سخت نگیر
سلام... اولن مطلب پایینی رو جا مونده بودم ازش و الآن خوندم... جالب بود و در عین حال یاد دایی های خودم افتادم که (اون اول جنگ) چه مشتاقانه و داوطلبانه راهی جبهه شدن....چه روزایی و چه افکاری!!!!! و دوم اینکه : من سعی می کنم به عقاید دیگران احترام بذارم... اما واقعن نمی فهمم این روزه گرفتن چه دلیل منطقی ای داره... اگه دلیلش تمرین نوعی ریاضته که می شه به اشکال دیگه هم باشه... اگه تمرین برای درست و درستکار بودنه که باید بگم خیلی از اونایی که تشنگی و گرسنگی رو از سحر تا غروب تحمل می کنن معمولن دروغ گفتن و ریاکاری و بدجنسی معمول خودشون رو کنار نمی ذارن... و موقع افطار هم اونقدر می خورن که دیگه نمی تونن نفس بکشن!!!! اگه اصل بر خودشناسی و تهذیبه که باز هم هیچ اجباری بر نوع و چگونگی و زمانش وجود نداره... هر کسی اگه اهلشه راه و نوع مخصوص و مناسب شخصیت و موقعیت خودشو پیدا می کنه و اگه اهلش نباشه ... با هیچ چیزی چرایی شو درک نمی کنه!!!! حالا چه به شکل یه قالب مشخص و تکراری روزه و نماز و ... باشه چه نباشه!!!!!
سلام. راستش میخواستم در مورد مطلب پایین نظر بدم. این حالت برای من هم پیش اومد البته منظورم کلی هستش . من که موقع جنگ هنوز نی نی بودم! چرا وقتی ادم اعمالی مثل نماز شب روزه دعا و کلآ اعمال مذهبی رو انجام میده دیگه براش سخت میشه لذت بردن از زندگی عادی؟ تا جایی که مجبور میشه بین مذهبی بودن و خوش! زندگی کردن یکی رو انتخاب کنه؟ تعریف اگه اشتباه بوده پس چرا هنوزم همون تعریف اعمال میشه؟
خاطره جالبی بود.
مرسی که پیش من اومدی.
موفق باشی.
سلام دوست من
خاطره ها همیشه شنیدنی و جالبن ...
و تجربه ها ارزشمند .
ولی من ترجیح می دم پسر و دخترم خودشون از روزه گرفتن زده بشن یا خوششون بیاد .
در هر حال این محبت ممکنه در آینده اونا رو ناراحت کنه .
البته ممکنه ...
سربلند بمونی و ایرونی دانیال عزیز .
با سلام
و تشکر از پیام محبت آمیزت
.....الهی زیبایی های عالمت را- اگر چه عیانند- به درخشش برهانت، بیشتر بر من بنمای تا رشته مودت تو چنان ریشه در کاشانه جانم بدواند که این عهد هیچگاه نگسلد تا تو خشنود باشی و ما رستگار.
سلام. میدونی به نظر من ۹ سالگی برا دخترا زوده و ۱۵ سالگی برا پسرا دیره. هر دوتاشون اکه ۱۲ سالگی میبود بد نبود. فعلا بای.
با سلام و تشکر از حضور سبزتان
در کلبه ی درويشی مان
بالاخره بازهم آمدم
جناب دانیال خان
ما همیشه مشتری شما بوده ایم
از زمانی که شروع کردی (داستان خودت و برادرت و ...)
خدايا،
حب و دوستي
خود را بواسطه احسان
بي پايانت بر ما ارزاني داشتي؛
چه زشت و ناپسند است سرپيچي
از محبوبي كه لطف خود را گسترانيده است؛
پروردگارا بر اين التفات و عنايت بيفزاي
و ما را از سوزندگي خشم و زبوني
آخرت مصون دار؛
آتش شهوت و شهرت
را در وجودمان بخشكان و
گلستان انس و احسانت را
در وجودمان شكوفا كن.
سلام..خیلی مخلصیم آقا دانیال...ما رو شرمنده میکنی اینقدر به ما سر زدی !!! خیلی خوش حال شدم
یا حق
*سها*
با بای
سلام ....من هم حدس می زنم دستگاههای کپی تو رواج این نامه ها تاثیر داشتن .....
واقعا برای دخترای ۹ ساله روزه گرفتن سخته؟ خیلی از دخترا تو این سن روزه می گیرن من فکر می کنم اگه بنیه بدنی خوبی داشته باشن براشون سخت نباشه.
وبلاگت را اوایل می خوندم که در مورد قبل از انقلاب می نوشتی حالا که دوباره پیداش کردم لینک میدم تا دوباره از خوندنش فیض ببرم
ممنونم که به ناهه سرزدی عزیز.
یکی از به یاد ماندنی ترین خاطرات من هم روزه خوری در اوان نوجوانی و آن هم زمانی که دقایقی تا افطار نمونده بود است!
نمی دونم چرا هیچ وقت فراموشش نمی کنم؟
ولی الان واقعاا از ته دل روزه می گیرم.
سلام
مرسی که اومدی طرف بلاگ من :) من هم نمی دونم چی بگم ... خوب باشی ...
من هم یه خاطره دارم اما الان نمیگم چوم وقت نیست اما همین رو بگم که خونه تکونی بود و ماه رمضون و اون روز روز اول روزه گرفتن من بود ... به هر حال بذار یه بار هم که شده امتحان کنن منتها سخت نگیر
اول ممنون
بعدش هم روزه اصولا برای اینه که گشنه و تشنه بشین وگر نه معنی نداره
اما هیچ میدونی ایرانیا تو مسائل شرعیشون بی هالترین مسلمانان جهان هستند؟
مرسی اومدی
می خواستم طبق معمول با گفتن جمله تکراری :(از اینکه سر زدی ازت تشکر می کنم ) ازت خدا حافظی کنم
ولی مطلب پایینت این اجازه رو بهم نمی ده
نظرت درباره مدیرم خیلی مناسب بود
به هر حال بازم به ما سر بزن
خیلی ممنون
منتظرم دوباره بیایی
سلام...
اولن مطلب پایینی رو جا مونده بودم ازش و الآن خوندم... جالب بود و در عین حال یاد دایی های خودم افتادم که (اون اول جنگ) چه مشتاقانه و داوطلبانه راهی جبهه شدن....چه روزایی و چه افکاری!!!!!
و دوم اینکه : من سعی می کنم به عقاید دیگران احترام بذارم... اما واقعن نمی فهمم این روزه گرفتن چه دلیل منطقی ای داره... اگه دلیلش تمرین نوعی ریاضته که می شه به اشکال دیگه هم باشه... اگه تمرین برای درست و درستکار بودنه که باید بگم خیلی از اونایی که تشنگی و گرسنگی رو از سحر تا غروب تحمل می کنن معمولن دروغ گفتن و ریاکاری و بدجنسی معمول خودشون رو کنار نمی ذارن... و موقع افطار هم اونقدر می خورن که دیگه نمی تونن نفس بکشن!!!!
اگه اصل بر خودشناسی و تهذیبه که باز هم هیچ اجباری بر نوع و چگونگی و زمانش وجود نداره... هر کسی اگه اهلشه راه و نوع مخصوص و مناسب شخصیت و موقعیت خودشو پیدا می کنه و اگه اهلش نباشه ... با هیچ چیزی چرایی شو درک نمی کنه!!!! حالا چه به شکل یه قالب مشخص و تکراری روزه و نماز و ... باشه چه نباشه!!!!!
سلام.
راستش میخواستم در مورد مطلب پایین نظر بدم. این حالت برای من هم پیش اومد البته منظورم کلی هستش . من که موقع جنگ هنوز نی نی بودم!
چرا وقتی ادم اعمالی مثل نماز شب روزه دعا و کلآ اعمال مذهبی رو انجام میده دیگه براش سخت میشه لذت بردن از زندگی عادی؟
تا جایی که مجبور میشه بین مذهبی بودن و خوش! زندگی کردن یکی رو انتخاب کنه؟ تعریف اگه اشتباه بوده پس چرا هنوزم همون تعریف اعمال میشه؟
سلام دوست ما دانیال عزیز ممنون از نظزر خوبت تو بلاگمون اما برامون بشتر راجع به زندگی با عشقت بگو ما به تجربه دیگرون احتیاج داریم پیروز باشید
یادم رفت اسمم بگم
چهار تا بالاتری مطلب منه
سلام من لینک شما را به وبلاگ خودم اضافه کردم امید وارم شما هم لینک منو به وبلاگ خودتون اضافه کنید