بسیجی

آن روز ها همه چیز جنگ بود.
جنگ را به نام دفاع مقدس می شناختند . و کسانی که به جبهه می رفتند اکثرا همین بچه های پابرهنه و پایین شهر بودن.
چه بسیار خانواده ها ی پول دار   برای اینکه بچه های آنها به خدمت سربازی نرن پولها خرج می کردن یا بچه هایشان را قاچاقی از ایران خارج می کردن و یا راضی بودن که پسرشان در یک جای بی درد سر خدمت کنند .
در همان زمان کسانی بودن که داوطلب به جبهه می رفتن. تعداد این جوانها کم هم نبودن .من هم جزوه کسانی بودم که به این جوانها احترام می گذاشتم. زمانی که با  این بچه ها بودم می خواستم جبهه را برایم توصیف کنند .
کم کم شروع کردم به خواندن نماز شب تقزیبا ساعت ۲ یا ۳ بامداد بیدار می شدم و شروع می کردم به نماز خواندن؛ تا اذا ن صبح این نماز ادامه داشت . در این نماز شما باید ۴۰ مومن را دعا می کردید و اداب مخصوص به خود را داشت و گفته می شد که بزرگان دین و مومنین این نماز را می خوانند.
بعد از نماز هم شروع به درس خواندن می کردم .البته چون این قضیه با بلوغ من همراه بود برایم مشکلات روحی زیادی آغاز شد .اولین بار بود که به جنس مخالف فکر می کردم و برای من این قضیه سخت بود مثل آنکه می خواستم دو چیز غیر هم جنس را جمع کنم و یک نتیجه منطقی بگیرم.
از طرف دیگر خیلی از دوستانم مرا مورد تمسخر قرار می دادن چون من اجاز نمی دادم در حضور من نوار ترانه گوش کنند من حتی به کوچکترین غیبت و یا تهمت و یا دروغ حساس شده بودم و احساس می کردم که نباید هیچ کناهی را مرتکب شوم.
رفتن به نماز جماعت ؛ دعای کمیل و دعای ندبه  و نماز جمعه؛ همه اینها   جزوه زندگی من شده بود .
همیشه به صحبت های آیت الله خمینی گوش میدادم . حرفهای او برای من حجت بود
تنها چیزی که آزارم می داد این بود که چرا  من یک برادر مجاهد دارم . از طرف دیگر همیشه فکر می کردم که من در میان این بچه ها غریب هستم .

نظرات 16 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 12 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 05:50 ق.ظ http://green.blogsky.com

تجربه زیبایی است. کاش آن سالها تکرار می شد. البته بدون اشتباهاتش. این فرصتی بود که از دست رفت. سرنوشت دینداری در این سرزمین به کجا خواهد کشید؟
منتظر ادامه سخنانت هستم. برادر!

ابرخاکستری دوشنبه 12 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:44 ب.ظ http://abrekhakestari.blogsky.com

همش از افعال گذشته استفاده کردی ، یعنی حالا دیگه نیستی ؟ یا هستی ؟ هستی یا نیستی ؟

امیر حسین-کوچ ماه دوشنبه 12 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:56 ب.ظ http://amireghlimi.blogsky.com

من از غروب سرد پاییز سراغ تو را میگیرم.....من را به زمستان حواله میدهند.....

بسیجی بودم....نیستی الان؟....یا بهتر بگم با اون روح سابقت فرق کردی یا اینکه بسیج فرق کرده؟

میلاد دوشنبه 12 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 08:06 ب.ظ http://shahr.blogsky.com

هنوزم تمام این عقاید و احساساتو داری؟

مسیح دوشنبه 12 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 08:17 ب.ظ http://www.aaddee.blogsky.com/

سلام دوست من

... دانیال : هر روز عزیزتر از دیروز ...

چه جالب و خوب توصیف کردی ...

فکر نمی کنم دیگه فرصتای از دست رفته برگردن ...

.... و

مقصر اصلی خود ماییم .

...

سربلند بمونی عزیز دل مسیح .


سرکار دوشنبه 12 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 09:27 ب.ظ http://sare-kari.blogsky.com

سلام
مطالب جالبی می نویسی . خوب می دونی ، هر کس دارای عقایدی هست . مسلما خودش هم باید پاسخگو باشه .
منتظر بقیه مطالبتون هستم .
موفق باشید

علی دوشنبه 12 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 10:55 ب.ظ http://rahai.persianblog.com

با هم به تماشای تصاویر بنشینیم ...............................................................................

آرامش سه‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 09:22 ق.ظ http://calm.blogsky.com

چه خوب اعتراف می کنی به کاری که انجام می دادی ( به خوب یا بدش کاری ندارم )

ندا سه‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 10:40 ق.ظ http://sekine.persianblog.com

سلام
از نوشتنت خیلی خوشم اومد
قلم زیبایی داری
موفق باشی
به من هم سر بزن
ندا

[ بدون نام ] سه‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:17 ب.ظ http://kiam-man.blogsky.com

:)
baz ham benavis.

mehman nakhandeh

بابک سه‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 06:47 ب.ظ http://v-khara.cjb.net

دفاع از مرزهای سرزمین عزیز بسیار مقدس است.اما ...بگذریم. به ما سر بزن.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:25 ب.ظ http://nana.blogsky.com

آرامش چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 09:06 ق.ظ http://calm.blogsky.com

با اجازه لینکتون رو در وب لاگم گذاشتم .

صدر چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:44 ق.ظ http://khodkar.blogsky.com

یلام !
از دیدن دوباره ات خوشحالم !
فکر کردم یاد دوستان ز دل و یاد رفته است !
موفق باشی
صدر

بابک چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 10:52 ب.ظ http://v-khara.cjb.net

سلام . از اینکه به من سر زدید ممنونم منتظر یادداشت های جدیدتان هستم.

ام - دالتون شنبه 17 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 09:26 ق.ظ http://xyz3.blogsky .com


سلام مطلبتو بادقت خوندم
درباره امروزت هم بگو
بگو آیا سر آرمانهای قبلیت هستی یا مثل خیلیهای دیگه
از اینکه اون روزگار اینطوری بودی پشیمونی
راستش خیلی دوست دارم باسر فرصت با امثال شما بحث کنم
لطفا تو نوشته بعدیت بگو از اون نماز شب خون الان چی مونده

احساس غرور یا پشیمونی و سر خوردگی ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد