امتحان

.
فردا بعد از اومدن از مدرسه پدرم منو صدا زد. بدون اینکه چیزی سوال کنه محکم زد زیر گوشم.گفت: حالا آقا می خواد مجاهد بشه ای مرده شور تو و اون برادرت را ببرن که ما را بدبخت کردین.یک بار دیگه یک بار دیگه اگه بشنوم از این حرفها زدی دیگه خودت میدونی.
مادربزرگم در زندگی من خیلی نقش داشت .و خیلی به ما دلداری میداد. یعنی تمام دعواها را اون خاتمه می داد.سر پدرم داد زد و گفت :برو به اون شازده پسرت بگو
زورت به این رسیده. خلاصه نمی دونم کی منو لو داد.مادر بزرگم خیلی برایم صحبت کرد و گفت :اگه شاه بره روسها وارد کشور میشن. و ایران ویران می شه.بی ناموسی میشه همه این امنیت از سر لطف شاه هستش.و....
خلاصه من دست وردار نبودم .برای اینکه خودم را امتحان کنم یک بسته کبریت گرفتم .و یکی را روشن کردم و روی پشت دستم نزدیک کردم تا دستم داشت می سوخت کبریت را خاموش کردم. چند بار این کار را کردم .ولی من طاقت سوختن دست خودم را نداشتم.خلاصه من از این آزمایش رد شدم و نتونستم مجاهد بشم. چون مجاهد باید طاقت خیلی از شکنجه ها را می داشت.
بی خیال مجاهد شدن به مادر بزرگم پناه آوردم .او جای خلی برادرم را پر کرد. خیلی برایم حرف زد.از قدیمها گفت .و از گفته های مادرش که در زمان قاجار در این مملکت چه خبر بود.داستان هم خیلی بلد بود.من هم همه راز دلم را براش می گفتم .اون خیلی منو تشویق به خوندن کتاب کرد و می گفت من باید با سواد بشم .من هم شروع کردم به خوندن کتابهای داستان و مخصوصا کتاب امیر ارسلان نامدار که چاپ سنگی بود و خانوادگی چند جلد کتاب دستنویس و چاپ سنگی به ما رسید.که دست مادر بزرگم بود.من هم کم کم متقاعد شدم که شاه آدم خوبی است. و برادرم اینها گول خوردن و فکر مجاهد شدن را از سرم بیرون کردم.تا روزی که می خواستیم به
مشهد....
نظرات 15 + ارسال نظر
خسروپرویز یکشنبه 1 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 05:25 ق.ظ http://khosrowparviz.blogsky.com

درود بر شما!
خداوند مادربزرگ شما و همه مادربزرگها و همه رفتگان را قرین رحمت خود گرداند. منتظر ادامه داستان هستیم...

بدرود

mehman nakhandeh یکشنبه 1 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 06:39 ق.ظ http://kiam-man.blogsky.com

az daste in..... ke mizari o de dar ro!

hala ke serial mikoni, pas hade aghal har roz bia! :(((((((



:D

خاکستر یکشنبه 1 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 06:51 ق.ظ http://khakestar.blogsky.com

سلام دانیال

صدر یکشنبه 1 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 07:22 ق.ظ http://khodkar.blogsky.com

سلام !
ما به دین در نه در پی حشمت و جاه آمده ایم
از بد حادثه اینجا به پناه آمده ام
رهرو منزل عشقیم و ز سر حد عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم
سلامی دیگر به تو دوست عزیز .هر جا که هستی پاینده باشی.
موفق باشی
صدر

امید یکشنبه 1 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 07:35 ق.ظ http://www.saridaily.blogsky.com

تو اگر برخیزی...من اگر برخیزم... همه برمی خیزند ...... من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه کسی بر خیزد؟؟!!

امیرناصری یکشنبه 1 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 08:50 ق.ظ http://lara.blogsky.com

از آشناییت خوشحال شدم.

تورج یکشنبه 1 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 09:05 ق.ظ http://bisangar.blogsky.com

سلام عمو دانی
یکشنبه خوبی داشته باشی
موفق و موید باشی
به بی‌سنگر سر نمیزنی!؟

امیر یکشنبه 1 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 01:38 ب.ظ http://amireghlimi.blogsky.com

danial jan manam movafegham ke adam bayad daryaei bashe::
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم...موجیم که آسودگی ما عدم ماست

آسمان یکشنبه 1 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 02:14 ب.ظ http://someonefromparis.persianblog.com

همیشه نصفه نیمه می ذاری می ری.....

ابرخاکستری یکشنبه 1 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 02:48 ب.ظ http://abrekhakestari.blogsky.com

سلام ...
با اجازه من تو وبلاگم بهت لینک دادم ...
در ضمن ، ما منتظر بقیه اش هستیم ... هیچ جا نمیریم همین جا هستیم ...

پرهون یکشنبه 1 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 04:07 ب.ظ http://parhoon.blogsky.com

سلام دوست خوبم
بلاگت عالیه یه سری به بلاگ اعدامی و قفس که لینکش توی بلاگمه بزن ..... امیدوارم خوشت بیاد

مسیح یکشنبه 1 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 05:51 ب.ظ http://aaddee.blogsky.com

سلام دانیال عزیز

دوستی زیباست .

و دوست داشتن از آن زیباتر .

و من تو را دوستی همدل می یابم که دوست دارم با او دوست باشم .

اگر دوستی در بین نسل ما ریشه دوانده بود خیلی از سختیها را نمی دیدیم و امروز ایران بهتری داشتیم .

اما ما قدر یکدیگر را ندانستیم ...

راستی : رنگ خوابها زیاد مهم نیست .

بالاخره سیاه و سفید هم جزو رنگها هستن.

از اینکه بهم سر می زنی به خود می بالم .

سر بلند باشی .

آسمان یکشنبه 1 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 10:24 ب.ظ http://someonefromparis.persianblog.com

می دونی چرا؟ چون یه چیزی بین مرگ و زندگیند!

امیررضا یکشنبه 1 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 11:00 ب.ظ http://amirreza59.persianblog.com

سلام و درود فراوان .... ۱. مرسی ۲. آلاچیق مهر تعطیل شد !! یا حق

خسروپرویز یکشنبه 1 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 11:55 ب.ظ http://khosrowparviz.blogsky.com

درود بر شما!

چراغی از کلبه‌تان را برای زینت در کلبه‌ام آویزان کردم...

بدرود!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد